تُ ...



مهــر گذشت . چه خوب چه بد .

دیر گذشت . نه ؟! :)

آبان اومد . هفت هشت روزی میشه . دقیقش ، الان روز نهمیم . این هشت نه روز آبان زود گذشت . برخلاف مهر . مهر امسال فقط واسه من بی مهر بود ، یا بی مهریش همگانی بود ؟ :)

خیلی دلم برای نوشتن تنگ شده . دنبال هوای خوب میگردم ، که بیام و با انرژی بنویسم . با حال خوب . همچین هوایی نیست تو حال و هوای روزام . پیداش کردم ، قول میدم به خودم ، همینجا ، نوشتن یکی از اولویت های اون هوام باشه . نمیدونم چه جوری طاقت آوردم یک ماه و چند روز ننویسم . گرچه سابقه م خرابه توی رفتن و نیومدن و ننوشتن . :))) و هر دفعه م همینو میگم به خودم . که چطوری تونستی . و هر دفعه م برام عجیبه :))

#دارم_هوای_عاشقی

#ای_یار_زود_آ_بیا

#گتمه_گتمه_گل

#گوزل_یار؟؟؟!!؟!!؟! (((((((:

متن خوانی میذارم تو کانال . (پشت صحنه میفرمان اونم با این صدات !:))

کلیــــ وقته سنتور نزدم . حالم خوب نیست از این جهت . دلم تنگ شده براش . خیلی زیاد . خیلی واقعا .

تولد دو تا عزیز دله این ماه :))

زهرا (آبانه) جان و عارفه جانم .

عنوان هم به افتخار این دو تا نفس :)) .

دلم تنگ شده براشون . ببینمشون ایشالا زودی .

(:


آخرین روز تابستان داره تموم میشه و پاییز -پاییز متفاوت با یک تغییر ناخواسته ی بزرگ و ناخوشایند!- داره میرسه از راه .

همینجوری دقیقه به دقیقه دارم بزرگ و بزرگ تر میشم و بیزارم از این بزرگ شدن ! دو ماه و بیست و هشت روز دیگه ، هیفده سالم میشه . هیفده سال ناقابل . همینجوری دارم بزرگ و بزرگ تر میشم بدون اینکه احساس رضایت کنم . بدون اینکه توجه کنم به این مسئله ی بزرگ! ، که دیگه ی دیگه این روزا حتی یک ثانیه ش هم بر نمیگرده .

 

خدا رو گم کردم این روزا . و این بده . فوق العاده بد ! و نمیدونم که دقیقا باید کجای زندگیم پیداش کنم . کجای قلبم . این خیلی بده !

 

روز به روز دارم واقع بین تر میشم ! (:

نمیگم این اتفاق تقصیر اونا بوده همش ! تقصیر من هم بوده . ولی 99% ش تقصیر اونا بود خب ! :(

[گناه داشتم !]

 

اومدی تا بره فصل دیوونگی ! شدی آرامش کل این زندگی . :)

 

فردا اولین روز پاییزه . و شاید این پاییز ، غمگین ترین پاییز این هیفده سال باشه !.

ولی ، مگه نه این که پاییز کلا دلگیره ؟! (:

یکم دلگیریش بیشتر ، چه عیبی داره ! (:

 

 

امسال سال متفاوتیه ! بدتر و بهترش رو خدا میدونه فقط قطعا . :)
دانشم در همین حده که میدونم متفاوته !

 

شایدم "اومدی تا برگرده فصل دیوونگی:))"

 

امسال محرم شاید آدم شدم ! (:

هر سال میگم ولی خب . -_-

 

 

 

پآییز عزیز و متفاوت !

سلآمـ (:


بی تفاوت ترین هم که باشی ،

باز کسی در انتهایی ترین نقطه ی قلبت فریاد "من بی تو پریشان و ." سر می دهد .

 

 

کودک بیچاره ای شده ام که باید هزار بار جریمه بنویسد از نبودنت

هزار بار بنویسد تا باورش بشود ؛

و بعد هق هق بزند زیر گریه ،

تا تمـــــــــــام نوشته هایش جوهر پس دهند و باورهایش فرو ریزد و دوباره از سر بنویسد "چه بیکران ندارمت ." .

 

 

- آیا از بدی دیدن خسته شده اید ؟
- آیا از تنهایی تان رنج می برید ؟
- آیا از خود و زندگی مسخره تان خسته اید ؟

ما به شما "بد بودن" را پیشنهاد می کنیم . :|

مرام بد بودن را پیش بگیرید ، خواهید دید زندگی به طور شگفت انگیزی "قابل تحمل" تر می شود ! -_-

[به جان دیوار:|]

;|


بابا لنگ دراز ِجودی ابوت های دیگر ، پر از لبخند و مهربانی ست . پر از بودن های همیشگی . پر از دست های گرم و نزدیک .

بابا لنگ دراز ِمن با نبودنش ، دارد جانم را می گیرد .

 

 

 

+ آگهی گمشده ها : یک عدد بابا لنگ دراز ِجودی ابوتش گم شده است ! از یابنده تقاضا می شود اشک های هر شبه ام را به گوشش برساند :) .


و اگر به من یادآوری نمی کردی که "ده سال دیگر که بیست و هفت ساله می شوی چه ؟!" ، جزو محالات بود که به ذهن خودم برسد که "ده سال دیگر که بیست و هفت ساله می شوم چه ؟!" . به ذهنم می رسید که ده سال دیگر چه ؟! ولی هیچوقت به ذهنم نمیرسید که ده سال دیگر که بیست و هفت ساله می شوم چه ؟!.

 

 

و کاش یادآوری هم می کردی که هنوز شآنزده سال دارم و به هفده نرسیدم هنوز :)

 

+ احساس ِ پیری ؟!
- نه ممنون .

:)


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نوجوان ایرانی اموزش وب کلاس نهم اسمان چت آسانسور لوکس پارسیز تورنت عمومی طراحی سایت | طراحی وب سایت Sara